به گزارش شهرآرانیوز؛ برادران طهماسب، هر کدام بهنوعی گره خورده بودند با دنیای کودکان. ایرج طهماسب تبدیل به یک نشان مطرح در حوزه برنامهسازی کودک شد و برادرش ناصر، برنامههای کودک دهه ۶۰ را با صدای اعجازانگیزش، رنگ تازهای بخشید. ناصرخان با آن چهره جدی و تنالیته سنگین صدایش، در نگاه اول هیچ قرابتی با دنیای انیمیشنها و برنامه خردسالان نداشت، اما کافی بود در دهه ۶۰ پیچ تلویزیون را باز کنید و بیاراده دقایقی طولانی محو تماشای «یوگی و دوستان» اش شوید. آن شخصیت بامزه دوستداشتنی با ماجراهای عجیب و غریبی که داشت، از حنجره طلایی ناصر طهماسب جان میگرفت. همان صدایی که میتوانست یک قاتل زنجیرهای یا یک وکیل مدافع تمام قد در یک دادگاه رسمی و علنی باشد.
ناصر طهماسب زمانی به جرگه صداپیشگان سینما و تلویزیون وارد شد که از تمام حرفه دوبلاژ، ادای بهموقع جملات و همزمانی صدا و تصویر اولویت داشت. صداهایی قابل قبول پشت میکروفنها مینشستند و دیالوگها را، پشت سر هم ادا میکردند. ناصر طهماسب، اما از اهالی تئاتر بود. او لحن را میشناخت. خیلی خوب میدانست آکسانگذاری روی کلمات چه طور میتواند سرنوشت یک دیالوگ و در ادامه احساس یک سکانس را تغییر دهد.
مردی که وقتی شروع به صحبت روی شخصیتها میکرد، شنونده از هرجای خانه که بود، برای دقایقی دست از کار میکشید، لقمه را توی دهان نگه میداشت، سر برمیگرداند و بیاراده محو چیزهایی میشد که میشنید. او به خوبی میدانست دوبلاژ تنها یک صداپیشگی از سر تکلیف نیست. باید لایههای بیرونی هر شخصیت را کنار زد، به جای او نشست و سپس برای دومین بار، هر شخصیتی را زندگی کرد. او بازیگری بود که تصویر نداشت، اما به تصاویر، جان دوباره میداد.
جوری که از جایی به بعد دیگر نمیشد یکی مثل گری گوپر یا همفری بوگارت یا جک نیکلسون را با صدای دیگری باور کرد. او جزئی از اجزای بازی بازیگران میشد. انگار در جلوهای دیگر به حرفه تئاتر برگشته بود و این بار یکتنه با یاری صدای ورزیدهاش به صحنه قدم میگذاشت. این همان مفهوم «گوینده مؤلف» بود که نخستین بار از سوی خود او در زمینه دوبلاژ مطرح شد. مفهومی که به خلق دوباره شخصیتها اشاره میکند.
ناصر طهماسب همان اندازه که با عشق و پشتکار وارد این حرفه شد، در ادامه نیز، زمانی که به یکی از مدیران دوبلاژ مطرح در حرفه خود تبدیل شد، هنرجویانش را از فیلتر اشتیاق عبور میداد. کافی بود تا کسی با حتی یک دانگ صدا به او مراجعه کند. او میتوانست از یک دانگ صدا، ستاره تازهای بسازد، به شرط علاقه و تلاش. دوبلاژ، ساعتها تماشا کردن و درس گرفتن میطلبید.
هنرجویی که پشت شیشه اتاق ضبط میایستاد و با چشمهای تشنه، تک تک کنشهای دوبلورها را رصد میکرد تا درس تازهای بیاموزد، او را به یاد ایام جوانیاش میانداخت. روزگاری که بارها رفت و آمد و آموخت، تا بالاخره مثل بسیاری از صداپیشگان ماندگار این حرفه، آن نخستین نقش اول، آن اولین تجربه مفصل پرچالش را از آن خود کرد.
از یک قاتل بیرحم آلمانی شروع کرد و کم کم با یک عاشقانه تاریخی روی غلتک افتاد. از میدان جنگ تا یک روستای دورافتاده در ایالت تگزاس. هربار نقشی تازه را با لحنی تازه دست میگرفت و کم کم شده بود پای ثابت دوبله بهترین آثار آماده پخش شده در تلویزیون و شبکههای ویدئویی. از نسل بهترینها بود. از نسل خسروشاهی و رسولزاده و نوذری، اما آنچه او را در میان این نسل طلایی برجسته میکرد، خلاقیتهایش بود. خلاقیتهای جریانسازی که به مرور هنر دوبله ایران را در دورهای کوتاه، به استانداردهای رایج جهانی نزدیک کرد.
مسیر فعالیتهای حرفهای ناصر طهماسب از دهه۴۰ آغاز شد و تا ششدهه پس از آن بیوقفه ادامه یافت. از دوبله آثار موفق ایرانی نظیر سلطان صاحبقران (در نقش میرزاآقاخان نوری) و دایی جان ناپلئون (در نقش آقاجان) گرفته تا هزاردستان علی حاتمی که یک تنه جای پنج شخصیت اصلی و فرعی حرف زد.
(ابوالفتح با بازی علی نصیریان از جمله ماندگارترین این نقشها در سریال هزاردستان بود)، اما صدای خاص، منحصربهفرد و متمایز او رفته رفته نه فقط در عالم فیلم و سریال و سینما و تلویزیون که در آثار مستند و تیزرهای تبلیغاتی، به یک صدای قابل اعتماد و پرکشش تبدیل شده بود که عیار هر اثری را به تنهایی بالا میکشید، اما او هم مثل بسیاری از همکاران موفق خود، از جایی به بعد روی صندلی مدیریت دوبلاژ نشست و پروژههایی، چون گلهای داوودی (۱۳۶۳)، مسافر رِی (۱۳۷۹) و این آخریها جلالالدین (۱۳۹۳) را هدایت میکرد. ناصر طهماسب در طول شصت سال فعالیت حرفهای خود، توفیق همکاری با بهترین کارگردانهای ایرانی نظیر علی حاتمی، مسعود کیمیایی، داریوش فرهنگ، حسن فتحی و یدا... صمدی را در کارنامه درخشان خود داشت.
با این حال پس از سالها خدمت در رشته دوبلاژ، زمانی در اختتامیه هفدهمین جشنواره سینما حقیقت برای دریافت جایزه به روی سن دعوت شد که دیگر در این دنیا نبود و احسان امی (کارگردان مستند می ۱۹۶۸ که ناصر طهماسب در این اثر بهعنوان گوینده متن در خدمت تیم بود) به روی صحنه آمد و آن خبر ناباورانه را اعلام کرد: «امروز که به من گفتند ایشان کاندیدا هستند، هرچه تلاش به برقراری ارتباط میکردیم، موفق نمیشدیم. نمیدانستیم چه اتفاق غمباری افتاده است. آقای طهماسب در برابر هیولای نطقکش شبه روشنفکری ایستاد و شخصیتی بزرگ بود.» آقای طهماسب در سکوت کامل خبری به خاک سپرده شده بود.
این آن چیزی بود که خودش میخواست. آنچنان که پسرش کیومرث نیز یک روز پس از خاکسپاری در پاسخ به خبرنگاران بیان کرد: «همانطور که پدر را میشناسید همیشه برای خودشان حریم خصوصی قائل بودند و از حاشیه و رسانهای شدن و گفتوگو به دور بودند؛ به همین خاطر ما به خواسته ایشان حرمت گذاشتیم و اول به خاطر خودش و بعد خودمان صبر کردیم تا مراسم خاکسپاری انجام شود تا اینکه امروز خودم خبر فوت ایشان را اعلام کردم.» درست یک روز پس از آغاز زمستان ۱۴۰۲.
ناصر طهماسب با دوبله نقش مک مورفی با بازی جک نیکلسون در فیلم سینمایی «دیوانه از قفس پرید»، آنچنان موفق و مؤثر از پس این نقش برآمد که بهندرت میتوان جک نیکلسون را در دیگر آثار با صدایی دیگر، باور کرد. او در این اثر، به صداپیشگی شخصیت یک سابقهدار مجرم آمریکایی میپردازد که در یک بیمارستان روانی، زندانی شده است.
با پخش سریال «هزاردستان» در سال۱۳۶۷ به کارگردانی علی حاتمی، حضور ناصر طهماسب در تیم دوبله، این اثر را به یک مجموعه خاطرهانگیز و به یادماندنی تبدیل کرد. ناصر طهماسب در این کار، با پنج نقش به صداپیشگی مشغول بود که در این بین دوبله نقش ابوالفتح صحاف با بازی علی نصیریان با آن لهجه شیرین ترکی، از جمله مهمترین شخصیتهای این سریال بود.